یک نفر روزی عاشق یه دختر شد ولی همیشه اتفاقاتی میوفتاد که دختر از نظر فیزیکی ازش دور می شد اما پسر امیدوار بود تا اینکه بر حسب روزگار و اتفاقات خوب برای خانوادش اومدن نزدیک خونه دخترک ساکن شدند . پسر نقشه کشید تا به دختر ابراز علاقه کنه اما یه مشکل بزرگ وجود داشت ( دختر 6 سال ازش کوچکتر بود و پسر فقط 17 سالش بود ) پس پسر فقط در فکرش نقشه کشید که بخاد کاری کنه . پسر نقشه هاشو کشید و با اعتماد به نفس رفت جلو و به دختر گفت دوست دارم اما. داستان هشتم (داستان خودم)
مجموعه داستان ( داستان هفتم )
مجموعه داستان (داستان ششم )
دختر ,کشید ,نقشه ,فقط ,کنه ,ازش ,پسر نقشه ,پسر فقط ,نقشه کشید ,به دختر ,فکرش نقشه
درباره این سایت