محل تبلیغات شما
این داستان در مورد یه پسریه که فقط فکر و ذهنش با دخترا بوده . بطوری که با هر دختری اشنا میشد امکان نداشت بهش پیشنهاد نده . اما این پسر یه روز عاشق یه دختری شد که دختر هم تنوع طلب بود از بین پسرا و با همه ی پسرا دوست بوده . پسر اینو نمیدونست و پا پیش گذاشت و به دختر گفت عاشقشه اونم در مدت 3 ماه دوستیشون . دختر با خوشحالی قبول میکنه و این دوتا باهم عاشقانه هاشونو شرو میکنن اما پسر از وقتی عاشق شد دیگه دنبال با هیچکسی نبود و فقط دختر رو میخاست

داستان هشتم (داستان خودم)

مجموعه داستان ( داستان هفتم )

مجموعه داستان (داستان ششم )

دختر ,داستان ,یه ,بوده ,دختری , , با ,دختر با ,دوستیشون دختر ,ماه دوستیشون ,با خوشحالی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اندیشه تا سخن @ روح اله باقری