لازم شد داستان خودمو بطور کامل در دوپارت براتون بنویسم چون در یه پارت حوصله سر بر میشن . یه پسری بعد از اولین شکست عشقی خودش که دختره جلوش وایستاد و گفت که دوست ندارم مجدد عاشق شد . عاشق یه دختر زیبا و بامزه ، دختری که از نظر اون کامل کامل بود . دختر به هر بهونه ای باهاش بحث میکرد و پسر یه بیماری خاص داشت که ناشی از استرس عصبی بود . هر وقت فشار عصبی بهش میومد یهو لمس میشد و تپش قلب میگرفت ، انگار میمرد . داستان هشتم (داستان خودم)
مجموعه داستان ( داستان هفتم )
مجموعه داستان (داستان ششم )
یه ,کامل ,داستان ,عصبی ,دختر ,عاشق ,یه بیماری ,پسر یه ,و پسر ,میکرد و ,بیماری خاص
درباره این سایت